هر چی بخای

بهترین و جالبترین مطالبی که تا حالا نشنیدید

هر چی بخای

بهترین و جالبترین مطالبی که تا حالا نشنیدید

شمعم و دیوانه بازی میکنم

تا سحر پروانه بازی میکنم



امشب از هر شب خیالم خوشتر است

سر خوشم از ذوق حالم بهتر است



باز هم فصل شکفتن زنده است

یک بهار مرده در من زنده است



اشک، امشب دست و دل رو میکند

خلوتم را آب و جارو میکند



امشب ای دل بیشتر تابم بده

شعله شعله آتش نابم بده



بشکن امشب بغض بی تاب مرا

غرق بیداری بکن خواب مرا



ای دل این بغض ترک خورده منم

زخم، این زخم نمک خورده منم



کی گذارم دل که ترک من کند

جز که تکلیف مرا روشن کند!



امشب ایدل، یا هلاکم میکنی

یا به زورگریه، پاکم میکنی



امشب ای دل کوچ کن قشلاق کن

کنج دشت کودکی اتراق کن



ای زمانه سرزمین من کجاست؟

سالهای پیش از این من کجاست؟



کوچ بانان، ایل پاک من چه شد؟

ریشهء من، آب و خاک من چه شد؟



برگم و از ریشه دور افتاده ام

مثل نی از ریشه دور افتاده ام



آه و اشک وغم اسیرم کرده اند

خاطرات خسته پیرم کرده اند



شال قبای سبز گلدوزم کجاست؟

کودکی خای پریروزم کجاست؟



موسم مهتابی امای دل چه شد؟

آن بهار ابی ام، ایی دل چه شد؟



امشب ای دل یا هلاکم میکنی

یا به زور گریه پاکم میکنی



امشب ای دل کوچ کن، قشلاق کن

کنج دشت کودکی اطراق کن



روزگار کودکی یادش به خیر

یاد شبهای خوش و شادش به خیر



زندگی مثل سلامی ساده بود

زندگانی صبح و شامی ساده بود



سفره نان و پنیری داشتیم

در نداری، چشم سیری داشتیم



وقت بخشش دست ما لرزش نداشت

مال دنیا، این قدر ارزش نداشت



ابر، دریایی سخاوتمند بود

آسمان، خورشیدی از لبخند بود



ابرها وقتی که خالی می شدند

برکه ها حالی به حالی می شدند



فصل باران زوزه طوفان نداشت

اشک شوق ابرهاف پایان نداشت



سفره ابر از کرم لبریز بود

روح سبز خاک حاصلخیز بود



درد ها تاب و تحمّل داشتند

به خدا خیلی توکل داشتند



یک، دو ماهی از ایام کشت

می تراوید از زمین عطر بهشت



آن همه موج و تلاطم یاد باد

شعر باد و رقص گندم یاد باد



بیل ها و داس ها، یادش به خیر

شورها، احساس ها یادش به خیر



سقف های دود خورده یاد باد

قلب های کشته مرده یاد باد



جمع اهل عشق، هرشب جمع بود

دل اگر پروانه میشد، شمع بود



آن تبار ساده دل، ای دل چه شد؟

خانه های کاهگل، ای دل چه شد؟



خانه های دلگشا و دلپسند

قلعه های پایدار و سربلند



آشیان های سپید و سادگی

بام های خاکی افتادگی



قهر های آن زمان طولی نداشت

آشتی ها هیچ مسئولی نداشت



دوری از کوی محبت سخت بود

آن زمان رفتن به غربت سخت بود



بام ها بوی کبوتر داشتند

سفره ها سهمی برابر داشتند



در ده ما هیچ کس پیکان نداشت!

زیر پایش قالی کاشان نداشت!



لهجه ما نیمه شیرازی نبود!

روزگار کولر گازی نبود!



هیچ کس نان کسی آجر نکرد

جیب خود از مال مردم پر نکرد



هر کسی آیینه را، گِل میگرفت

دور از جان شما، سِل میگرفت



ما به عطر پونه عادت داشتیم

به گل شب بو ارادت داشتیم



در ده ما نان خالی رسم بود

فقر، نزد اهالی رسم بود



مردمان ده، همه همدرد هم

مردمان ده، اهل رنج و غم



مردمانی اهل ایل سادگی

ساکنان جلگه افتادگی



مردمانی زخمدار، اما صبور

سربلند و با شکوه و پرغرور



مردمی چون ریشه گز، بردبار

مردمی در صبر، ختم روزگار



مردمان کشت گندم، نان جو!

مردمان داس و تشباد و درو



مردمی در سینه، آه اندوخته

کشت گندم کرده، کاه اندوخته!

[یک بیت جا افتاد]

ای عجب، حال عجیبی داشتیم!

سوزش و ساز غریبی داشتیم



فقر بود، اما سخاوت بیشتر

با همه تلخی، حلاوت بیشتر



روزگار ننگ و نام و نان نبود

خشکسال و قحطی ایمان نبود



روغن و نان فطیری عشق داشت

فقر بود، اما فقیری عشق داشت



فقر، تنها سهم دست ما نبود

در فقیری، دست ما تنها نبود



قلب های صاف و شادی داشتیم

روز سختی اتحادی داشتیم



اشک من امشب فراموشم مکن

بر خودت سوگند، خاموشم مکن



ای دل، آن رسم قدیمی یاد باد

پیر مردان صمیمی یاد باد



پیر مردان جان سپردند، ای دریغ

مردم آیینه مردند، ای دریغ



ای اجل، پای امیدت بشکند

شیشه عمر پلیدت بشکند



ای دل آن دلواپسی ها گم شدند

در غبار بی کسی ها گم شدند



امشب ای دل سفره غم بازکن

بقچه اشک مرا هم باز کن



زخمی ام ای دل صبوری تا به کی؟

این همه هجران و دوری تا به کی؟



من همان بچه دهاتی زاده ام

مثل خواب روستایی، ساده ام



ای دل آن کوه و کمر یادش به خیر

کفش های در به در یادش به خیر



صبح جمعه با طلوع آفتاب

کم کمک پا میشدم از رختخواب



مادرم میکرد آتش در تنور

میشدم از راه خانه دورِ دور



جوشش و شوق جنوبی بود و من

کوچه بود و اسب چوبی بود و من



شاد بودم، غم عنان گیرم نبود

غصه فردای تقدیرم نبود



رنگ آواز قناری داشتیم

بوی باران بهاری داشتیم



آسمان با چشم من رو راست بود

هرچه دل از دست من میخواست بود



جنگل گز قدمتی صد ساله داشت

نخل خرما تا خدا دنباله داشت



عشق و مهر دوست در دل می نشست

چون که از دل بود، بر دل می نشست



دوستی در کودکی ها دیر پاست

مثل شوق کودکی بی انتهاست



دوستی در کودکی، مردانه است

این یکی شمع است و آن، پروانه است



دوستان در کودکی ها با همند

دوستان موسمی، خیلی کمند!



گاه گاهی نقره از زر بهتر است

دوست گاهی از برادر بهتر است!



جا، میان بوستانی داشتم

من هم ای دل دوستانی داشتم



ای دل آن شور و شرر یادش به خیر

کفش های در به در یادش به خیر



جوشش و شوق جنوبی بود و من

کوچه بود و اسب چوبی بود و من



روز جمعه مثل رویا میگذشت

مثل باد تند صحرا میگذشت



شب که میشد درس فردا بود و من

باد، باران، آب، بابا بود ومن



یک طرف من، درس و مشق و اشتیاق

یک طرف هم، مادر و قلیان چاق



مادرم، اهل جنوب درد بود

مادر من ماده شیری مرد بود



میشنیدم از نگاه زخمی اش

شروه های سرخ آه زخمی اش



مادرم افسانه ها را میشناخت

تک تک پروانه ها را میشناخت



در کنار تشنگی ام مینشست

تخمه باران برایم میشکست



هیچ گاه از محنت و سختی نگفت

مادرم جز حرف خوشبختی نگفت



مادرم، هم اهل بیل و داس بود

هم، سراپا جوشش و احساس بود



شعله شعله پر زد و پژمرد، آه

سینه سینه بغض خود را خورد، آه



لایی لایی کودک نازم بخواب

لای پرچین های آوازم بخواب



لایی لایی مخملم، ابریشمم

کودکم، ای همدم رنج و غمم



بعد من، هروقت و هرجای زمین

یاورت، مولا امیرالمومنین



مادرم، از موسم رفتن مگو

جمله غمگین"بعد ازمن"مگو



مادر، ای تاریخ درد و رنج و عشق

مادر، ای جغرافیای گنج عشق



باغبانا!من همان کاج توام

من هنوز ای عشق، محتاج توام



اشک من امشب بیا و پر بگیر

دست بگشا دامن مادر بگیر



ای دل، آن آب و هوا یادش به خیر

صبح پاک روستا یادش به خیر



صبحدم ده داشت حال دیگری

باد می رقصید، رقص بندری



دختران دنبال هم صف میزدند

یک نفر میخواند و هی کف میزدند



مشک های تشنگی بر دوششان

کفش های خستگی پاپوششان



دخترانی پاک و زیبا مثل شرم

مثل تشبادپسینی، گرمِ گرم



دخترانی همچنان روح کویر

آتشین و شرمگین و سربه زیر



دختران با جامه های رنگ رنگ

دختران پاک و معصوم و قشنگ



دختران شهره در عشق و عفاف

تیغ های خفته در کنج غلاف



دختران نعشه جام غروب

دختران مست شرجی جنوب



دختران ساده مشکل پسند

دختران سبزه بالا بلند



گرم بودند و نوازش داشتند

و به سوز عشق سازش داشتند



مهرشان در قلب ها جا میگرفت

کار و بار عشق بالا میگرفت



در ده ما عشق رنگی ننگ بود

عشق، مثل آیینه بی رنگ بود



عشق وقتی صاف و صادق میشود

هر دلی یک بار عاشق میشود



دختران شرم و شهامت داشتند

کوه بودند، استقامت داشتند



دختران سبزه روی سر به زیر

یاد بادا دختران گرمسیر!



من که هستم؟ نا کجای من کجاست؟

ای تمدن، روستای من کجاست؟



برکه های پاک و پر جوشش چه شد؟

دختران مشک بر دوشش چه شد؟



امشب ای دل، یا هلاکم میکنی

یا به زور گریه پاکم میکنی



شال قبای سبز گلدوزم کجاست؟

کودکی های پریروزم کجاست؟



موسم مهتابی ام یادت به خیر!

ای بهار آبی ام یادت به خیر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۶
مجتبی .......

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی